English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2201 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
multifunction U ایستگاه کاری که چندین کار می توانند انجام شوند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
branch U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branches U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
opens U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
modals U 1-مربوط به حالتها. 2-در ویندوز پنجرهای که نمایش داده می شوند و به کاربر امکان انجام کاری خارج از آن را نمیدهد
modal U 1-مربوط به حالتها. 2-در ویندوز پنجرهای که نمایش داده می شوند و به کاربر امکان انجام کاری خارج از آن را نمیدهد
doubled U صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double U صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
doubled up U صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
add on مدارات سیستم ها یا دستگاه های سخت افزاری که می توانند به یک کامپیوتر متصل شوند تا حافظه و کارایی آن را افزایش دهند
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
simultaneity U زمانی که CPU و بخشهای ورودی و خروجی کامپیوتر می توانند داده یا کاری را همزمان کنترل کنند
workstations U ایستگاه کاری
workstation U ایستگاه کاری
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
major sort key U یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
gulps U گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
gulping U گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
gulped U گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
gulp U گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
integration U انجام چندین عمل با هم
rollover U صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
union shop U یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
diskless workstation U ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
agent U برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
agents U برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
communicating word processor U پردازنده کلمه یا ایستگاه کاری که قادر به ارسال و دریافت داده است
practical extraction and report language U برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
condition U وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
print shop U بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
operation U ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
run duration U که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
client U یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد
clients U یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد
activity U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
routing U عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
activities U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
inputted U لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
input U لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
form U 1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
formed U 1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
forms U 1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
jobs U کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
job U کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
integrated U محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
actions U انجام کاری
action U انجام کاری
pert chart U نمودار وابستگیهای داخلی عناصر کاری که نسبت به زمان سنجیده می شوند
inputted U سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
input U سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
key ترکیب دو یا چند کلید که تابعی را انجام می دهند وقتی با هم انتخاب شوند
ganged U وسایل که به صورت مکانیکی متصل شده اند و با یک عمل انجام می شوند
achieved U موفقیت در انجام کاری
sleeping U پیش از انجام کاری
achieve U موفقیت در انجام کاری
sleep U پیش از انجام کاری
about to do something <idiom> U درحال انجام کاری
sleeps U پیش از انجام کاری
authority U توانایی انجام کاری
mode of execution U روش انجام کاری
mind to do a thing U اماده انجام کاری
to stop [doing something] U ایستادن [از انجام کاری]
achieving U موفقیت در انجام کاری
capable U توانایی انجام کاری
achieves U موفقیت در انجام کاری
agenda U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
arithmetic U محاسباتی که روی اعداد انجام می شوند از قبیل جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
to propose to do something U قصد انجام کاری را داشتن
capability U قادر به انجام کاری بودن
terrorizing U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorizes U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorized U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
have U باعث انجام کاری شدن
to intend to do something U قصد انجام کاری را داشتن
terrorize U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
having U باعث انجام کاری شدن
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
load U کاری که باید انجام شود
to be looking to do something U قصد انجام کاری را داشتن
raise Cain <idiom> U کمک ،کاری انجام دادن
to intend to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
to be looking to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
loads U کاری که باید انجام شود
terrorising U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
chip U قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
chips U قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
supererogation U انجام کاری بیش از حد وفیفه
cinch U کاری که با سهولت انجام شود
the way of doing something U به روشی کاری را انجام دادن
authorization U اجازه یا توانایی انجام کاری
do something to one's hearts's content U کاری را حسابی انجام دادن
to propose to do something U در صدد انجام کاری بودن
to be looking to do something U در صدد انجام کاری بودن
spadework U کاری که با بیل انجام میدهند
to propose to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
to do a good job U کاری را خوب انجام دادن
terrorises U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
We don't do things by halves. U کاری را ناقص انجام ندادن
terrorised U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway. U کاری را ناقص انجام ندادن
to intend to do something U در صدد انجام کاری بودن
We don't do things by half-measures. U کاری را ناقص انجام ندادن
authorisations U اجازه یا توانایی انجام کاری
plod U بازحمت کاری را انجام دادن
undertaken U توافق برای انجام کاری
(have the) cheek to do something <idiom> U با گستاخی کاری را انجام دادن
take the plunge <idiom> U بادروغ کاری را انجام دادن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
slur U باعجله کاری را انجام دادن
To do something hurriedly . U کاری را با عجاله انجام دادن
backlogs U کاری که باید انجام شود
undertake U توافق برای انجام کاری
chicken out <idiom> U از ترس کاری را انجام ندادن
dead set against something <idiom> U کاملا مصمم در انجام کاری
undertakes U توافق برای انجام کاری
to be about to do something U در صدد انجام کاری بودن
planning U سازماندهی نحوه انجام کاری
make one's bed and lie in it <idiom> U مسئول انجام کاری بودن
plods U بازحمت کاری را انجام دادن
plodding U بازحمت کاری را انجام دادن
plodded U بازحمت کاری را انجام دادن
feel up to (do something) <idiom> U توانایی انجام کاری رانداشتن
wit's end <idiom> U ندانستن که چه کاری را انجام بدهند
take turns <idiom> U انجام کاری با همکاری یکدیگر
fall over oneself <idiom> U کاملا مشتاق انجام کاری
to be about to do something U قصد انجام کاری را داشتن
do something rash <idiom> U بی فکر کاری را انجام دادن
To take ones time over something . to do something with deliberation U کاری را سر صبر انجام دادن
To do something on the sly (in secret). U کاری را پنهان انجام دادن
slurring U باعجله کاری را انجام دادن
slurred U باعجله کاری را انجام دادن
to mean to do something U منظور انجام کاری را داشتن
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
to aim to do something U قصد انجام کاری را داشتن
slurs U باعجله کاری را انجام دادن
To do something on ones own . U سر خود کاری را انجام دادن
backlog U کاری که باید انجام شود
To do something with ease(easily). U کاری را به آسانی انجام دادن
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
processor U استفاده از چندین کامپیوتر کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
monofilament U الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
to undertake to do something U رسما متعهد به انجام کاری شدن
get away with something <idiom> U کاری که شخص نبایدونتواند انجام دهد
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
see to it <idiom> U مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
alternative U دیگر کاری نمیتوانیم انجام دهیم
bars U توقف کسی برای انجام کاری
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
to invite somebody to do something U از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
go (someone) one better <idiom> U کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
swim against the tide/current <idiom> U کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
to be in a position to do something U موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
taskwork U کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to do a thing with f. U کاری رابه اسانی انجام دادن
to do a thing ina corner U کاری که درخلوت یادرزیرجلی انجام دادن
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
give free rein to <idiom> U اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
operation U دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
head start <idiom> U کاری را قبل از بقیه انجام دادن
set the world on fire <idiom> کاری فوق العاده انجام دادن
alternatives U دیگر کاری نمیتوانیم انجام دهیم
facility U قادر به انجام کاری به سادگی بودن
shove down one's throat <idiom> U اجبارکسی به کاری که نمیخواهد انجام دهد
at the elventh hour U دقیقه نود کاری انجام دادن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
To do something expediently. U از روی سیاست کاری را انجام دادن
To put ones heart and soul into a job . U باتمام وجود کاری را انجام دادن
To meet a deadline . U تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
beat someone to the punch (draw) <idiom> U قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
to goad somebody doing something U کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to goad somebody into something U کسی را به انجام کاری تحریک کردن
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
brushwork U هر کاری که با قلممو یا خاره انجام شود
null U دستور برنامه کد کاری انجام نمیدهد
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
force U مجبور کردن کسی به انجام کاری
Recent search history Forum search
2New Format
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1وقتی انسانها بر اساس دارایی اشان ارزیابی می شوند
1confinement factor
1This student is stupid ,close the book on him.
2actus reus
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com